ولی در مواردی بدون هیچ اغماض و گذشتی با خلاف مقابله می نمود .
إِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ[۲۳۵] « .
هرگاه چاره‏اى نیابم آخرین دوا داغ نهادن است»
سیره امیرالمومنین ۷در برابر قانون شکنان بر حسب موارد، این چنین بود :
۳ـ۳ـ۱ـ تغافل و چشم پوشى‏
تغافل به معنى ندیده انگاشتن و خویشتن را به غفلت زدن است. التَّغافُلُ‏: تَعمُّدُ الغَفْله على حدِّ ما یجی‏ء علیه هذا النحو[۲۳۶]
تغافل، یکى از روش‏هاى قابل توجه در تربیت است و در بخش‏هاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى دارد، همچنین از عوامل مهم جذب و حفظ نیروها به حساب مى‏آید.
تغافل و چشم پوشى از این جهت موجب جذب و سازندگى کارگزاران مى‏شود، که آبرو و کرامت آنها را حفظ مى‏کند و حریمى را که میان مدیر و زیر دست وجود دارد نگه مى‏دارد . اثر تربیتى تغافل این است که، شخص خطاکار، با احساس احترام و اعتمادى که از سوى مدیر مى‏بیند، در جهت جبران لغزش‏هاى خود مى‏کوشد و در صدد است که اعتماد و حسن ظن مدیر را در عمل نسبت به خویش، جلب نماید.
از آنجا که برخى لغزش‏ها و اشتباهات و عیوب در هر جامعه ای به‏طور معمول وجود دارد، نمی توان تمام موارد آن را با خشونت و سرکوب برخورد کرد و با راه کار مچ گیری و مؤاخده به حداقل ممکن رساند . تجربه نشان داده اگر مواردی با اصل تغافل به آموزش و فرهنگ سازی هنجارها پرداخته شود، موفقیت بیشترى در رفع این اشتباهات کسب مى‏ گردد و هر کس از این اصل فاصله بگیرد، به همان اندازه از موفقیت فاصله گرفته است.
امام على ۷به مالک اشتر توصیه فرمود نسبت به عیوب مخفی مردم کنجکاوی نداشته باشد، بلکه آن عیوب را بپوشاند:
« فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ
تطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَ اللَّهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَهَ مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللَّهُ مِنْکَ
مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ[۲۳۷]
در مردم عیوبى هست که والى در پوشاندن آن عیوب از همه کس سزاوارتر است، پس در رابطه با عیوبى که از مردم بر تو پنهان است کنجکاوى مکن، چرا که فقط در آنچه از عیوب مردم نزد تو معلوم است وظیفه اصلاح دارى، و نسبت به آنچه از عیوب رعیّت بر تو پنهان است خداوند داورى مى‏کند. پس تا مى‏توانى عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند عیوب تو را که علاقه دارى از مردم پوشیده بماند، پرده پوشی کند .»
و در جائی دیگر می فرماید :
«لا تُداقُّوا النَّاسَ وَزْناً بِوَزْنٍ وَ عَظِّمُوا اقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الْامُورِ[۲۳۸]
در برخورد با مردم،سختگیری نکنید، بلکه قدر خود را با تغافل از کارهاى ناچیز، بزرگ دارید.»
در برخی روایات ، از تغافل، به عقل و حلم تعبیر شده که هر دو در مدیریت نقش کلیدى دارند و نشان دهنده ارزش تغافل هستند. امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏فرماید:
«لا عَقْلَ کَالتَّجاهُلِ[۲۳۹]
هیچ خردى چون خود را به نادانى زدن نیست.»
«لا حِلْمَ کَالتَّغافُلِ[۲۴۰]
هیچ بردباریى چون تغافل نیست.»
بر این اساس، مدیرى که در برابر لغزش‏هاى همکاران خود، اصل تغافل را در پیش گیرد، در واقع، خرد و بردبارى را با هم داشته و به شریف‏ترین خُلق دست یافته است. چنان که همان حضرت فرمود:
«اشْرَفُ اخْلاقِ الْکَریمِ تَغافُلُه عَمَّا یَعْلَمُ[۲۴۱]
شریف‏ترین خوى انسان کریم، چشم‏پوشى از خطاهایى است که مى‏داند.»
۳ـ۳ـ۱ـ۱ـ محدوده تغافل‏
تغافل با همه ارزش و آثار ارزنده خود باید در محدوده خاصّى إعمال شود، تا سودمند باشد و اگر از حد بگذرد، چه بسا بى‏اثر یا زیان‏آور است.
آنچه مسلّم است این است، کارآیى اصل تغافل با اشتباهات جزئى و کم‏اهمیت شروع مى‏شود،که بود و نبود آن‏ها به اهداف و ارکان لطمه جدّى وارد نمى‏سازد؛ ولى مرز توقف آن، به مدیر، نیروها، سازمان و زمان و مکان آن بستگى دارد؛ چه بسا نسبت به شخصى، تغافل، کاربرد داشته باشد و نسبت به شخص دیگر با همان خطا، کاربرد نداشته باشد یا خطایى در جائی قابل اغماض باشد و در جائی دیگر قابل چشم‏پوشى نباشد.
بنابراین پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق می‌کند. تغافل بجا و مثبت جزء فضایل اخلاقی و تغافل منفی جزء رذائل اخلاقی محسوب می شود . به عنوان مثال، شخصی، خود را نسبت به مسئله‌اى که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بی‌اطلاعى بزند و با بزرگوارى از کنار آن بگذرد، تا باعث حفظ آبروى دیگران شود، نوعی تغافل مثبت است . اما اگر در مواردى آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، سبب بدبختی کسی شود و یا افراد تشویق به گناه می‌شوند و شخص بی توجه به تبعات آن ، خود را به غفلت بزند ؛ تغافل منفی است . زیرا تغافل و چشم‏پوشى نباید به سهل‏انگارى و بى‏کفایتى تعبیر شود و کسی او از آن سوء استفاده کنند و دست به خلاف‏هاى بزرگ‏تر یا بیشتر بزنند، تغافل باید مثل قطره‏هاى باران، فضاى کار و معاشرت را با طراوت کند نه به سیلابى تبدیل شود و اساس جامعه را تهدید نماید.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
مهمترین نکته پایانی اینکه حق الناس و حق الله نیز محدود کننده مرز تغافل است. وقتی که حقوق مردم یا مسائل شرعى مطرح مى‏شود، حق چشم‏پوشى وجود ندارد و حق‏الله و حق‏الناس را باید به‏طور کامل استیفا شود و هیچ‏گونه سهل‏انگارى و چشم‏پوشى روا در این حیطه روا نیست .
۳ـ۳ـ۲ـ عفو و گذشت‏
در زندگى اجتماعى ممکن است میان افراد یا گروه ها، کدورتهایى پیش مى‏آید که اگر تداوم یابد اجتماع انسانها را دچار اختلاف، تفرقه و خشونت خواهد کرد. چنین مشکلاتی را باید با تصمیمى منطقى وانسانى ازمیان برد . یکى از راههاى رفع آن، گذشت است . در معارف اسلامى نیز همه مسلمانان، به عفو و گذشت توصیه شده‏اند امیرالمومنین۷می فرماید :
« الْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ‏[۲۴۲]
گذشت، سرآمد اخلاق نیک است.»
همچنین به حاکمان، زمامداران و صاحبان قدرت، نسبت به رعایت این خصیصه عالى اخلاقى، تأکید شده است.
«یَفْرُطُمِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِه[۲۴۳]
خطاهایى از آنان سر مى‏زند، علل گناهى بر آنان عارض مى‏شود، و گناهانى از آنان به عمد یا اشتباه بروز مى‏کند، پس همان گونه که علاقه دارى خداوند بخشش و چشم
البته تعبیر لطیفى که در روایات آمده این است که «عفو در حال قدرت» پسندیده است.
به تعبیر امام على ۷
«عِنْدَ کَمالَ الْقُدْرَهِ تَظْهَر فَضیلَهُ الْعَفوْ[۲۴۴]
هنگام توانایى کامل، فضیلتِ عفو، آشکار مى‏گردد.»
مسلما عفو و اغماض در صورتى مصداق پیدا مى‏کند،که انسان قدرت انتقام داشته باشد. در غیر این صورت، سکوت شخص، از مصادیق عفو نیست، بلکه از مصادیق کظم غیظ است .عفو در موضع ضعف ودرماندگى، نه تنها فضیلت محسوب نمى‏شود، بلکه اقتدار مدیریت را مى‏شکند و چه بسا شخص عفو کننده را به زبونى بکشاند و متخلف را جسورتر کند .حضرت على ۷فرمود:
«أولى النّاس بالعفو أقدرهم على العقوبه.[۲۴۵]
شایسته‏ترین مردم به عفو توانمندترین آنها به مجازات و کیفر است.»
همچنین تغافل با عفو تفاوت دارد؛ تغافل بیشتر در مواردى به کار مى‏رود که کاری، خلاف ‏آداب اخلاقی و نزاکت باشد. ولی موضوع عفو، خلاف‏هایى است، که موجب قصاص یا غرامت مى‏گردد و قابل پیگیرى است.
باید توجه داشت با همه اهمیتى که در دیدگاه اسلام عفو و گذشت، در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى و سیاسى دارند، هرگز به طور مطلق و بدون قید و شرط مورد سفارش قرار نگرفته‏است. عفو در مسائل شخصى پسندیده است و در مسائل عمومى و حقوق الهى گذشته از اینکه اغماض و چشم پوشى پسندیده نیست، بلکه نکوهیده و مذموم است و در این گونه موارد نباید عفو و چشم پوشى کرد . سنّت و روش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم و ائمه معصومین: این بوده است، که متجاوز نسبت به حقوق الهى را مجازات مى‏کرد و آنجا که باید حدود الهى را جارى کند، حدّ خدا را جارى مى‏ساخت و شفاعت هیچ شفاعت کننده‏اى را نمى‏پذیرفت.
عفو، در صورتى که داراى شرایط زیر باشند، امرى مقبول و شایسته‏ است و گرنه هیچ گونه ارزش اخلاقى ندارند.
۳ـ۳ـ۲ـ۱ـ شرایط عفو و گذشت
۱ـ خطا از روى نادانى یا اشتباه و غیر عمدى صورت گرفته باشد.
«الْمُذْنِبُ عَلى‏ بَصیرَهٍ غَیْرُ مُسْتَحِقٍّ لِلْعَفْوِ[۲۴۶]
آن که با بصیرت بر زشتى گناه، آن را مرتکب مى‏شود، سزاوار عفو نیست.»
۲ـ در چهارچوب امور شخصى و فردى باشند و مصالح عمومى و اجتماعى را خدشه دار نسازند.
۳ـ خطا کار از کرده خود، سخت پشیمان بوده و قصد تکرار و تشدید جرم را نداشته باشد.
« الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ لا عَنِ الْمُصِرِّ[۲۴۷]
گذشت از کسى که به گناه اقرار دارد پسندیده است نه از کسى که بر آن اصرار دارد.»
۴ـ بخشیدن او سبب تنبّه و دگرگونى روحى او و دیگران گردد.
۵ـ اگر خطا از کارمند خوشنام، خوش‏سابقه، بزرگوار و شریفى سر زده، بخشیدن او بیش از تنبیه او را مى‏سازد؛ بر عکسِ انسان پستى که عفو سبب جرأت او مى‏شود؛ چنان که امیر المؤمنین ۷مى‏فرماید:
«الْعَفْوُ یُفْسِدُ مِنَ اللَّئیمِ بِقَدْرِ ما یُصْلِحُ مِنَ الْکَریمِ[۲۴۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...