۷-۱- مفهوم تفکر استراتژیک
عبارت تفکر استراتژیک در بسیاری ازموارد به اشتباه و برای اشاره به مفاهیمی مانند برنامه ریزی استراتژیک و یا مدیریت استراتژیک به کاربرده شده است. از این رو لازم است تا این موارد به صورت مجزاء بررسی شده و تفاوت های آنها مورد توجه قرار گیرد. تفکر استراتژیک فرآیندی خلاقانه و واگرا بوده و با چشم انداز و دورنمای طراحی شده که به رهبران سیستم مرتبط است. این امر مستلزم فراتر رفتن اندیشه مدیران از عملیات روزه مره با هدف تمرکز بر قصد و نیت استراتژیک بلند مدت مورد نظر برای کسب و کار است. تفکر استراتژیک فعالیت هایی چون گرد آوری اطلاعات، تحلیل و بحث و تبادل نظر در خصوص شرایط حاکم بر سیستم و درسیستم های دارای فعالیتهای متنوع، پاسخگویی به سوالات اساسی در مورد سازمان را شامل می شود.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۱-۷-۱- مفهوم جدید استراتژی
شکل گیری استراتژی در گذشته اصلی ترین راه پرداختن به مباحث آینده برای دولت ها و همچنین بخش های خصوصی استفاده از برنامه ریزی استراتژیک بود. برنامه ریزی استراتژیک با تکیه برتجربیات گذشته تصمیم گیری می کند، اما تفکر استراتژیک در مورد ساختن آینده است. ازاین بابت از خلاقیت و ابتکار برای چارچوب بندی وتدوین یک چشم انداز یکپارچه در مورد آنچه که سرلوحه ی یک سازمان است استفاده می شود. از این منظر به آینده نگری و نتایج آن به عنوان عناصر ورودی برای تدوین استراتژی و سیاست گذاری نگریسته می شود که سعی دارد به شکل گیری استراتژی و برنامه های اجرایی جهت دهی کند. آینده پژوهی شناخت آینده و ادامه علم تاریخ است اما تاریخی که هنوز نگاشته نشده است با فرض اینکه منظور از شناخت آینده همان پیش بینی احتمالات آینده باشد آینده با سه رویکرد قابل شناخت است؛ رویکرد اکتشافی از زمان حال آغاز می کند و به آینده گسترش می یابد، رویکرد هنجاری از زمان آینده آغاز می کند و به حال گسترش می یابد، رویکرد تصویر پردازی با بهره گرفتن از تفکر و خیال سناریویی رویایی از آینده ساخته می شود. شبکه سازی و توسعه ی سیاست در مفهوم جدید دارای دو بعد عمودی و افقی است بعد عمودی سیاست را به صورت انتقال بالا به پایین تصمیمات اتخاذ شده در نظر می گیرد که سیاستمداران در آن دخیل هستند، بعد افقی سیاست را در رابطه با ساختاردهی به اقدامات در نظر می گیرند مطابق این دسته بندی ذینفعان مختلف غیر حکومتی نیز برآفریند سیاست تاثیر گذاشته و آن را می سازند و آینده نگاری و آینده پژوهی جای تصمیم گیری را نمی گیرد یعنی فرایند تصمیم گیری و سیاست گذاری خارجی از فرایند آینده نگری نیست ولی معنای خاص خود را دارد. در آینده نگاری سنایورهای مختلف مبتنی برپیش بینی های درحد امکان دقیق تهیه شده و برای اخذ تصمیم نهایی در اختیار تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران قرار می گیرد.
آینده نگری در زمینه توسعه راهبردهای تحقیق و توسعه سیستم ها نیز نقش حیاتی دارد از آنجا که وزارت علوم و فناوری به عنوان پیشران بزرگ تغییرات جامعه بوده وبا تغییرات جامعه نیز به جلو رانده می شوند. تصمیم گیری در حوزه تحقیق و توسعه بسیار پیچیده می شود. فعالیتهای آینده نگری پتانسیل بالقوه بزرگی برای سیستم ها ایجاد می کند تا بتوانند در جهت تولید دانش و افزایش آگاهی در باره محیط مدیریتی آینده چالش ها و فرصت های کسب و کار بهتر قدم بردارند و آینده مطلوب خود را بسازند.
۱-۲- مقدمه:
موضوع تفکر استراتژیک در بیش از یک دهه گذشته در حوزه مدیریت استراتژیک بسیار مورد توجه بوده است. در تحقیقات بسیاری به اهمیت دارا بودن قابلیت تفکر استراتژیک برای مدیران اشاره شده است. تفکر استراتژیک به عنوان یکی از دو قابلیت اصلی رهبران دارای عملکرد بر جسته برشمرده شده است. از دیدگاه مینز برگ تقویت تفکر استراتژیک به تدوین استراتژی های بهتر منجر می شود. او معتقد است مدیرانی که مجهز به قابلیت تفکر استراتژیک هستند قادرند سایر کارکنان را به یافتن راهکارهای خلاقانه برای موفقیت سازمان ترغیب کنند آنها سازمان را آن گونه که باید باشد می بینند نه آن گونه که هست به این ترتیب می توان تفکر اسراتژیک را پیش در آمدی برطراحی آینده سازمان دانست.مدیران پس از تجزیه و تحلیل محیط، تعیین جهت گیری سازمانی و تعریف مأموریت، ارزش ها، چشم انداز و اهداف سیستمی، آماده‌ تعیین استراتژی های سازمان می باشند. تعیین استراتژی عبارتست از فرایند تعیین زمینه های عملکرد مناسب جهت دستیابی به اهداف سیستم در راستای مأموریت و فلسفه‌ وجودی سیستم. به عبارت دیگر استراتژی‌ها می‌بایست تحلیل‌های محیطی را منعکس کرده و منتج به رسیدن به مأموریت و اهداف سیستم شوند. روش ها و مدل های تعیین استراتژی به طبع مدیریت استراتژیک، ازیک تکنیک و دستورالعمل خاص پیروی نکرده، هریک حاوی یک مفهوم و یک بینش هستند. در این راستا مدل‌های برنامه ریزی استراتژیک بسیاری موجود می باشند که انتخاب آنها با توجه به ماهیت ، وضعیت فعالیت مربوطه و شرایط محیطی صورت می پذیرد. بنابراین می‌توان ادعا کرد که در هر سیستمی که مدیریت استراتژیک پیاده شده است، یک مدل برنامه‌ریزی استراتژیک منحصر به فرد به کار رفته است که در آن عملاً از یک یا چند مدل برنامه ریزی استراتژیک کلاسیک استفاده شده است. مدیریت استراتژیک مسیر حرکتی سیستم را تعیین می کند.
۲-۲- مدیریت استراتژیک
دیوید (۱۳۸۰)؛ مدیریت استراتژیک، فرایند تصمیم گیری است که جهت های دراز مدت سیستم و همچنین اجرای آن تصمیمات را معین می سازد. مدیریت استراتژیک فرآیندی است که به وسیله آن مدیران برای دراز مدت فعالیت های سیستم را تعیین کرده و اهداف عملیاتی ویژه ای را مشخص و استراتژی های نیل به این اهداف را با توجه به شرایط داخلی و خارجی طراحی و برنامه های عملی برای اجرای استراتژی‌ها را انتخاب می کنند. مدیریت استراتژیک فرآیندی پویاست زیرا هر بخش از این فرایند، پرسشی اساسی را به دنبال خواهد داشت. آیا باید به همین ترتیب ادامه داد و یا نیاز به تغییر وجود دارد؟ تغییر در موقعیت سازمان‌ها (محیط داخل و خارج) و افت و خیز عملکرد مالی آنها، نیروهای فشار همیشگی برای تغییر و تنظیم مجدد استراتژی‌ها هستند. به بیان دیگر مدیریت استراتژیک با تصمیم گیری راجع به استراتژی و برنامه ریزی، چگونگی به اجرا درآوردن آن در ارتباط است و می توان سه عنصر عمده برای آن در نظر گرفت. نخست ، تجزیه و تحلیل استراتژیک که طی آن استراتژیست به دنبال درک موقعیت استراتژیک سازمان است. دوم، مرحله انتخاب استراتژیک است که با فرموله کردن راه‌های عملی ممکن، ارزیابی و انتخاب بین آنها سر و کار دارد و در نهایت اجرای استراتژی است که به برنامه ریزی و چگونگی اجرای استراتژی برگزیده مربوط می شود. هر چند در عمل این مراحل شکل خطی ندارند و در ارتباط با یکدیگر و به موازات هم انجام می گیرند. به عنوان مثال ممکن است یک شیوه ارزیابی استراتژی با اجرای آن شروع شود.
۱-۲-۲- اهدافی که به مدیریت ارشد در مدیریت استراتژیک کمک می‌کنند
اهداف عبارتند از:
- دیدگاهی استراتژیک در مورد فعالیت داشته باشیم.
- درک بهتری از محیط رقابتی بیافرینیم.
- روش های گوناگون مدیریت را درک کنیم.
- اخلاق مدیریتی را گسترش دهیم.
- وجوه کلیدی فرهنگ و چگونگی تاثیر آن بر تصمیم‌گیری را درک کنیم.
کریتن دن (۱۹۸۰)؛ انتخاب و اجرای استراتژیک توأمان صورت می گیرد. همچنین احتمال دارد تجزیه و تحلیل استراتژیک یک فعالیت مداوم باشد که در نتیجه با اجرای آن تداخل خواهد داشت. لکن مدیران برای موفقیت در سیستم های برنامه‌ریزی می بایست همواره به تمایزهای بین برنامه‌های استراتژیک و برنامه‌های عملیاتی توجه داشته باشند. این تمایزها به شرح زیر می باشند:
۱- از آنجا که مدیران ارشد نسبت به مدیران میانی معمولاً درک کلی بهتری از سیستم دارند و مدیران میانی نسبت به مدیران ارشد از جزئیات عملیات روزمره‌ سیستم بیشتر مطلع هستند، برنامه‌های استراتژیک معمولاً توسط مدیریت ارشد و برنامه‌ عملیاتی توسط مدیریت میانی تدوین می شوند.
۲- برنامه ریزی استراتژیک در کنار تجزیه و تحلیل آینده مطرح است؛ در حالی که برنامه ریزی عملیاتی به تجزیه و تحلیل عملکرد روزمره‌ سیستم برمی‌گردد؛ لذا گردآوری داده های پایه برای برنامه ریزی استراتژیک به مراتب مشکل تر از گردآوری داده برای برنامه ریزی عملیاتی است.
۳- از سوی دیگر از آنجا که برنامه های استراتژیک مبتنی بر پیش بینی آینده و برنامه های عملیاتی مبتنی بر شرایط موجود در یک سازمان می باشند، غالباً برنامه های عملیاتی نسبت به برنامه های استراتژیک مشروح تر می باشند.
۴- برنامه ریزی استراتژیک متمرکز بر بلند مدت و برنامه‌ریزی متمرکز بر کوتاه مدت است. به عبارت دیگر برنامه‌ریزی استراتژیک در دوره‌ زمانی بلندتری نسبت به برنامه ریزی عملیاتی مصداق پیدا می کند.
۲-۲-۲- مدیریت خوب
گروه مشاورین بوستون در اواسط دهه(۱۹۶۰)؛ مدیریت خوب لزوماً به معنای مدیریت خوب استراتژی است. برخورداری از بینش استراتژیک در رویارویی با مقوله مدیریت و فراگیری آن که چگونه‌ می توان ابزار تجزیه و تحلیل استراتژیک را در تنظیم و بر اجرای استراتژی به کار گرفت، مدیران را با چشم اندازهای جدیدی برای رهبری سازمان‌های خود مواجه می سازد. مسایل مربوط به حرکات استراتژیک جدید و پیاده کردن صحیح آنها در داخل سازمان‌ها، اولویت های مهمی را در دستور کار مدیران به خود اختصاص می‌دهد. تجزیه و تحلیل استراتژیک رسمی و مرور سالانه استراتژی از جمله فعالیت‌های استاندارد در اغلب سیستم هایی است که مدیران حرفه ای آنها را اداره می کنند. در حال حاضر بخش چشم گیری از ادبیات نوین مدیریت را مفاهیم استراتژیک، تفکر استراتژیک، روش های تجزیه و تحلیل استراتژیک و دیگر مباحث مربوط به سازگار کردن عملیات داخلی موسسه با نیازمندی های استراتژیک، تشکیل می دهد. از این رو شناخت ماهیت مدیریت استراتژیک و اجزای آن برای همه کسانی که می خواهند به گونه ای قدم در وادی مدیریت گذارند ضرورت دارد. از بدو ظهور مدیریت استراتژیک در دنیای کسب و کار تا به امروز این رویکرد نوید بخش دستیابی سازمانها به مزیت رقابتی و موفقیت بوده است سابقه برنامه ریزی استراتژیک به شکل امروز آن به دهه ۱۹۶۰ باز می گردد علم استر اتژی توسط وزارت دفاع آمریکا پایه گذاری شد.
بورن و استالک(۱۹۶۱)؛ فناوری اطلاعات با مدیریت استراتژیک به صورتی گسترده و عمیق پیوند خورده است به نوعی که به عنوان ابزار حیاتی برای مدیریت استر اتژیک نقش جدی در عرصه تجارت بازی می کند. امروزه اطلاعات کشورها و موسسات در شبکه موجود است و لحظه به لحظه به روز می شود. فناوری اطلاعات در جمع آور ی تجزیه و تحلیل ارسال و دریافت این اطلاعات نقش اساسی دارد تعداد بسیار زیادی از سیستم ها از مجرای شبکه اینترنت و برقرار کردن ارتباط با عرضه کنندگان مواد اولیه مشتریان، بستا نکاران، شرکا، سهامداران، گروه های ذی نفع و فعالان رقیب که در سراسر دنیا پراکنده اند می کوشند به مزیت های رقابتی دست یابند.
امیری کبیری(۱۳۷۷)؛ میان هدف گذاری (توجه به نتایج) و استراتژی (توجه به وسیله) تفاوت قائل شده است. مدیریت استراتژیک را فرآیندی با رویکرد منظم برای مدیریت استراتژیک تغییر که شامل موقعیت یابی سازمان توسط استراتژی و برنامه ریزی قابلیت ها، واکنش های مناسب استراتژیک توسط استراتژی و برنامه ریزی قابلیت ها، واکنش های مناسب استراتژیک توسط مدیریت و مقاومت در برابر تغییر در طول اجرای استراتژی می شود تعریف کرده است. این تعریف از رویکرد انطباقی به مدیریت استراتژیک طرف داری می کند.
۳-۲-۲- مزایای مدیریت استراتژیک :
پژوهش های انجام گرفته ، مزایایی را برای تفکر استراتژیک و تعهد عمیق به فرایند مدیریت استراتژیک قایل است، از جمله تفکر و تعهد استراتژیک :
سطوح مختلف مدیریت سازمان را در تعیین اهداف، هدایت و راهنمایی می‌کند.
شناسایی و پاسخگویی به موج تغییرات، فرصتهای جدید و تهدیدات در حال ظهور را تسهیل می کند.
منطق مدیریت را در ارزیابی نیاز به سرمایه و نیروی کار تقویت می سازد.
کلیه تصمیم گیری‌های مدیران در زمینه‌ استراتژی را در کل سازمان هماهنگ می نماید.
سازمان را قادر می سازد که موقعیت واکنشی۱ خود را به وضعیت کنشی و آینده ساز۲ تبدیل کند.
سینگ(۱۹۹۰)؛ نظریه مبتنی بر دانش نظریه ناب و نظریه آشوب و نیز سبکهای مشارکتی که زمینه ساز بسیاری از نوآوری ها، نواندیشی ها، تغییرات و بهبود مستمر در سازمانها هستند در فرایند نظریه سیستمی شکل گرفته و بارور شده اند، با بهره گیری از دانش ها، هنرها، ارزشها و تواناییها ی افراد خود و بر اساس درسهایی که به تجربه می آموزند به طور مستمر، تغییر می کنند و عملکرد خود را بهبود می بخشند.
روبرت(۱۹۹۸)؛ مدیران می توانند محیط های کاری جدید را به گونه ای طراحی کنند که محرک نو آوری و جریان مستمر ارائه فکرهای جدید باشند. آنها هم چنین می توانند طوری عمل کنند که فکرهای نو در فرایندهای کاری ظهور یابند اصلاح شوند و به اجرا در آیند. سازمان ها در مسیر تطبیق خود با تغییرات ناگزیر از تقویت فرآیندهای نوآوری خلاقیت اند زیرا سازمان های غیر خلاق و غیر نو آور به مرور زمان از دور خارج می گردند یا مجبور می شوند سیستم خودرا اصلاح کنند.
هیکس و گولت(۱۹۹۳)؛ نظریه کلاسیک ناظر بر وجود سازمان های بوروکراتیک و مکانیکی است که تمرکز اختیارات قواعد و رویه های جاری یاد شده حیطه کنترل محدود استفاده ناچیز از گروه های کاری و شیوه ایجاد هماهنگی رسمی و غیر شخصی از ویژگی های آنها به شمار می روند، آنها همچنین معتقد هستند که اگر نگرش مدیران به کارکنان خود مثبت باشد آنان را مسئولیت پذیر و قابل اعتماد بدانند در چنین حالتی خلافیت نو آوری و بهره وری کارکنان افزایش می یابد به همین دلیل بر ضرورت توسعه مسئولیت های شغلی افزایش تنوع کاری استفاده از سبک های مشارکتی و بهبود روابط انسانی تاکید می کردند.
رضاییان( ۱۳۸۳)؛ حرکت به سوی سیستم های بازتر باعث طراحی نظریه موقعیتی یا اقتضایی در سال ۱۹۷۰ شد این دیدگاه بر آینده نگری تاکید دارد و باریک بینی های محدود کننده نظریات قبلی را کنار گذاشته است. دراین نظریه نیز جنبه های انسانی با قوت هر چه تمام تر بروز می یابند. لیکن به علت وارد کردن سایر عوامل مانند، فناوری و نظام اقتصادی در دیدگاه خود کامل تر تلقی می شود نظریه اقتضایی نیز بر خاسته از نظریه سیستمی یا نظام گرایانه است.
هیکس و گولت( ۱۹۹۳ )؛ به طور خلاصه نظریه اقتضایی بدین معناست که محیط های گوناگون برای دست یابی به بیشترین کارایی نیازمند روابط سازمانی متفاوت هستند. بر این اساس راه بهتری وجود ندارد زیرا برمبنای رویکرد اقتضایی ساختاری که برای یک سازمان مفید است ممکن است برای سازمانی دیگر مطلوبیت نداشته باشد و حتی گفته می شود ساختاری که در یک زمان خوب عمل می کند ممکن است آینده به دلیل تغییر متقضیات خوب عمل نکند .
کرینتنر( ۱۹۹۸)؛ در باره سبک های رایج و مطرح مدیریت و رهبری می توان به شرح سبک های دستوری، اقناعی، تشویقی، استدلالی، مشارکتی و تفویضی بسنده کرد. که به ترتیب به نوعی در نظریه های کلاسیک نئوکلاسیک و سیستمی و مجموعه ی آنها در نظریه اقتضایی مورد استفاده قرار می گیرند. هریک ازاین سبک ها تاثیر های متفاوتی برکارایی و اثر بخشی سازمان از جمله نو آوری و خلاقیت آن دارند. در سبک دستوری وظیفه مداری قوی و رابطه مداری ضعیف است. در سبک اقناعی وظیفه مداری و رایطه مداری هر دو قوی هستند. در سبک مشارکتی وظیفه مداری ضعیف و رابطه مداری قوی است. در سبک تفویضی هم وظیفه مداری و هم رابطه مداری ضعیف هستند. رفتار رهبری و سبک های اساسی رفتار رهبری براساس نظریه ساختار سازمانی و میزان بلوغ کارکنان از کاملا نابالغ تا کاملا بالغ نشان داده شده است.
هرسی و بلانچارد (۱۹۹۳)؛ با توجه به آن چه در ارتباط با سبک های مدیریت و رهبری گفته شد اگر رهبر و مدیر سازمان نسبت به سبک های مدیریت دانش کافی نداشته باشد و آنها را در موقعیت و وضعیت مناسب به کار نگیرد نه تنها روحیه مشارکت و هم فکری کارکنان را کاهش می دهد بلکه موجب آشفتگی سازمانی نیز می شود وراه هرگونه خلاقیت و نو آوری را سد می کند.
۴-۲-۲- الگوی مدیریت عملکرد در سازمانهای تحقیق و توسعه
میر سپاسی (۱۳۷۴)؛ مدیریت عملکرد را به عنوان یکی از پدیده های نوین در قلمرو مدیریت منابع انسانی و ارزیابی ِعملکرد را یکی از مقوله ها و اجزای آن معرفی می کند. امروزه اکثر نویسندگان و صاحب نظران مدیریت عملکرد را به جای ارزیابی عملکرد پیشنهاد می کنند که در فرایند آن کنترل صرفا یک وسیله است نه هدف و هدف اساسی آن بهسازی منابع انسانی است .
نلراین و لاراین(۲۰۰۱)؛ مدیریت عملکرد را فرآیندی برای دستیابی به اهداف تجاری و کلی سازمان از طریق مشارکت بیشتر کارکنان در فعالیت ها، و ارزیابی عملکرد را در قلمرو مدیریت عملکرد به عنوان وسیله ای موثر برای نظارت و توسعه کارکنان در گروه های کاری تعریف می کنند.
نلراین و لاراین (۲۰۰۱)؛ مدیریت عملکرد را تبیین حداقل استاندارد برای عملکرد کاری در مقایسه با میزان استاندارد لازم رفتاری مورد تاکید قرار می دهد، و قلمرو مدیریت عملکرد را شامل استراتژی کلی سازمان و به طبع آن راهبرد مدیریت منابع انسانی می داند که همراه با عوامل دیگر نظیر ارزیابی خارجی، بهسازی و توسعه مدیریت نظام اطلاعات، نظام ارزشیابی فردی و گروهی نظامی پاداش سیستم های مدیریت رفتار و مجموعه استر اتژی مدیریت عملکرد را تشکیل می دهند.
جین و اچ سی (۱۹۹۰)؛ علی رغم ضرورت آگاهی محقق از نتایج عملکرد خود و تاثیر آن در افزایش انگیزش به منظور بهبود توسعه کاری، در عمل هیچ چیز به اندازه ارزیابی عملکرد مدیران، تحقیق و توسعه را با مشکل روبه رو نمی سازد. برخی ارزیابی را معادل قضاوت و برخی آن را وسیله ای برای اعمال سلطه بر کارکنان و دخالت در زندگی خصوصی آنان می دانند، این در حالیست که ارزیابی عملکرد در سازمانهای تحقیقاتی به دلیل تعیین میزان موفقیت گروهی، شناسایی نقاط قوت و ضعف و در نتیجه، تقویت نقاط قوت انجام می گیرد. در ادامه پاره ای از عناصر مطرح در نظام ارزیابی عملکرد محقق آورده می شود.
۳-۲- برنامه ریزی استراتژیک
دیوید (۱۳۸۰)؛ مدل برنامه ریزی استراتژیک به منظور شناسایی اهداف، تبیین استراتژی های لازم برای دستیابی به آن و در نهایت مکانیسم های عملیاتی برای اجرای استر اتژی های مذکور ارائه شده و مورد استفاده قرار می گیرد.
۱-۳-۲- تفاوت تفکر و برنامه ریزی استراتژیک
پریستلی (۲۰۰۱)؛ برنامه ریزی استراتژیک غالبا برای اشاره به یک فرایند تحلیلی و برنامه ریزی شده مورد استفاده قرار می گیرد. برنامه ریزی استراتژیک به مجموعه مفاهیم رویه ها و ابزارهایی گفته می شودکه رهبران، مدیران و برنامه ریزان برای تفکر و اقدام استراتژیک که از آن استفاده نمایند. لذا برنامه ریزی استراتژیک جایگزینی برای تفکر نیست، بلکه این دو در یک فرایند دیالکنیک با یکدیگر در تعامل بوده و هردو برای مدیریت استراتژیک اثربخش ضروری به شمار می روند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...