پنج قول اول نظریههای مختلف در مورد معرفت اضطراری و معرفت اکتسابی بود.در همه آنها نقطه مشترک، حجیّت عقل است.
در هیچکدام از این اقوال اسم زراره وجود نداشت، لذا اگر ما بخواهیم قبلاً به زراره چیزی را نسبت بدهیم باید زراره را جزء قول جمهور حساب کنیم.
یعنی جناب زراره رایی نداشته که او از جمهور شیعه جدا کند. بعبارت دیگر مراد شهرستانی این استکه زراره قائل است که تمام معارف اضطراری است و نظر و قیاس در حوزه معرفت، حداقل در معارف بنیادین، یا معتبر نیست و یا نیازی به آن نیست.
حال آیا این انتساب درست است یا خیر؟ قابل بحث است.
به نظر میرسد اصل معرفت اضطراری قابل انتساب به جناب زراره میباشد به دلیل اینکه، اوّلاً قول همه متکلمان شیعه است، البته با اختلافاتی که دربینشان وجود داشت. نکته دوم اینکه جناب زراره در نقل روایات و معارف اهل بیت(ع) در این حوزه، شخصیتی ممتاز است، البته نه تنها زراره بلکه خاندان جناب زراره اینگونه بودند.
وقتی به منابع روایی مراجعه میکنیم میبینیم دسته زیادی از روایات وجود دارد که آنها را ذیل دو آیه شریفه قرآنی ارائه فرمودند، که انسانها قبل از این عالم به نوعی در معرفت الله و بعضی از مبادی معرفت دینی صاحب معرفت و علم شده بودند. و انسانهایی که متولد میشوند با معرفت متولد میشوند. این دو آیه شریفه یکی آیه معروف به آیه فطرت است:
فأقم وجهک الدین حنیفاً فطره الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلقالله ذلک الدین القیّم و لکنّ اکثر الناس لا یعلمون. [۲۴۳]
و دیگری آیه: و اذا خذ ربّک من نبی آدم من ظهورهم ذریّتهم و اشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامه إنّا کنّا عن هذا غافلین[۲۴۴]، میباشد.
ذیل این دو آیه روایات فراوانی در مصادر نخستین شیعه از زراره باقی مانده است که نشان میدهد زراره در این زمینه با حساسیّت و عنایت موضوع را دنبال میکند.
روایات:
نکته قابل توجه اینستکه سعدبن عبدالله اشعری کتابی داشته به نام بصائر الدرجات که اصل آن به دست ما نرسیده و از مشایخ با واسطه جناب کلینی (ره) است. البته این کتاب غیر از بصائر الدرجات صفار میباشد. شاگرد شهید اول یعنی حسنبن سلمیان حلّی این کتاب را تلخیص کرده، که در اختیار ماست. خود حسنبن سلیمان حلی که منتخب بصائر را نوشته، بخش عمده آن کتاب را روایات عالم ذر معرفی میکند. او اینجا که میرسد میگوید، روایات در باب عالم ذر و عوامل پیشین بسیار بسیار بیشتر از آن چیزی است که در اینجا ما ذکر کردیم. [۲۴۵]
بعد خودش یک رساله مینویسد و ضمیمه به این منتخب نموده که چاپ شده است حسنبن سلیمان حلی جزء مدرسه کلامی حلّه به شمار میرود که بحث عالم ذر و معرفت اضطراری در این مدرسه اصلاً مطرح نشده بود. اما حسنبن سلیمان حلی علاوه بر ذکر روایات سعدبنعبدالله اشعری خودش در آن رسالهای که بصورت ویژه مینگارد، حدوداً هشتاد روایت دیگر هم اضافه میکند. استاد علامه جعفر سبحانی در کتاب موسوعه طبقات الفقهاء، از حسنبن سلیمان الحلی با تعابیری، چون (کان محدّثا جلیلاً و فقیهاً نبیهاً، زاهداً، عابداً) یاد میکندو بیان میکند که ایشان رسالهای به نام (رساله فی احادیث الذّر) داشته است.[۲۴۶] در کتاب شریف بحارالانوار ج۳ کتاب التوحید باب ۱۱ هم احادیث مربوط به این بحث گفته شده است.
اینها نشان میدهد که مساله، خیلی پردامنه و با عمق تاریخی زیادی در مصادر ما مطرح شده است.
روایاتی که جناب زراره نقل فرمود و درمسند زرارهبن اعین جمع آوری شده است به شرح ذیل است، ص۴۴، روایات ۲۴-۲۵-۲۶-۲۷ و ص ۴۸، روایات ۲۸، ۲۹، ۴۰، ۴۲ و ۴۵.
مثلاً در روایتی اینگونه آمده است:
زراره از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه میپرسد: (فطره الله التی فطرالناس علیها، [۲۴۷] قال فطرهم علیالتوحید.)[۲۴۸]
بنابراین روایت خداوند متعال انسانها را بر فطرت توحیدی آفریده است و این همان معرفت اضطراری است.
در روایت دیگر اینگونه آمده است:
زراره از امام باقر(علیه السلام) در مورد آیه فطرت میپرسد، اما پاسخ میدهند که مراد این استکه خدواند مردم را بر فطرت توحیدی خلق نموده است.
زراره میگوید از امام(ع) پرسیدم آیا این بلی که مردم گفتند، مردم با خدا مواجه شدند، بعد اضافه میکند که حضرت(ع) سر مبارک را تکان دادند و فرمودند، بله، بعد فرمود: اگر این مخاطبه نبود و اگر آن میثاق نبود هیچکس رب و خدای خودش را و رازق خودش را نمیشناخت. [۲۴۹]
باز در روایت دیگری از زراره چنین نقل شده است:
زراره میگوید از امام باقر(علیه السلام) راجع به این آیه (حنفاء لله غیر مشرکین).[۲۵۰]
این حنیفیّت به چه معنا است؟ حضرت فرمود: منظور آن فطرتی است که آفرینش انسانها بر آن استوار است و خلقت آن قابل تبدیل نیست. بعد حضرت(ع) فرمود:
منظور اینستکه خلقت انسان بر توحید است. درادامه زراره میگوید ازحضرت(ع) راجع به آیه اعراف (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ [۲۵۱] ) پرسیدم، حضرت فرمود، خداوند از پشت حضرت آدم(ع) ذریهاش را تا روز قیامت خارج کرد، سپس صنع خود را بر آنها آشکار و شناساند، که اگر آن ارائه و تعریف نبود هیچکس خدای خود را نمیشناخت.
بعد امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(ص) نقل میکند که هر مولودی بر فطرت خودش به دنیا میآید. یعنی بر معرفت اینکه خداوند متعال والله تعالی، خالق اوست. و لذا خداوند در قرآن میفرماید: (ولئن سألتهم من خلق السماوات والارض لیقولنّ الله[۲۵۲] ) وقتی از آنها سوال میکنی که چه کسی خالق آسمانها و زمین است، حتماً میگویند الله تعالی، خالق آسمانها و زمین است. [۲۵۳]
از این گونه روایات فراوان در روایات نقل شده از زراره وسایر بزرگان شیعی وجود دارد.
نکته قابل توجه آنستکه هیچ یک از اصحاب ائمه، نیست مگر اینکه یک روایت یا چند روایت در همین باب از او نقل نشده باشد. لذا وقتی اشعری میگوید جمهور شیعه، انتساب، انتساب درسی است.
نکته بسیار مهم دیگر اینستکه زراره از کسانی است که قائل به استطاعت است و هم او کسی است که میگوید معرفت اضطراری است.لذا یقیناً این تعبیر که معرفت مطلقاً اکتسابی نیست، پس نظروقیاس هیچ لازم نیست، این بیان قطعاً به زراره قابل استناد نیست.کسی که قائل به استطاعت است و قائل است به اینکه فعل در اختیار ماست، یعنی خداوند وقتی به من ابزارهای اولیه را دارد من مستطیع هستم و من هستم که خودم فعلم را انجام میدهم، او چگونه میتواند بگوید که معرفت بصورت مطلق اضطراری و الزامی است.
لذا تا حدودی معلوم شد که معرفت ضروری به چه معناست. و انتساب این دیدگاه به زراره به لحاظ تاریخی،احادیث و اجماع امامیه در آن دوره، به دور از واقعیت نیست. اما جزئیات آن قابل بحث است که زراره در معرفت اضطراری به چیزی قائل بود؟ آیا قول مؤمن الطاق را قبول داشت؟ و یا قول هشامبن حکم را ترجیح میداد؟ لذا برای فهم دقیقتر نظر جناب زراره لازم است اقوال بزرگان چون مومن الطاق و هشامبن حکم بررسی شود که میتواند به فهم نظر جناب زراره کمک کند.
جملۀ بعدی که شهرستانی ذکر میکند اینستکه (انه لا یسع جهل الائمه). [۲۵۴]
یعنی جایز نیست یا به تعبیر دیگر ممکن نیست، کسی نسبت به ائمه جهل داشته باشد.
این را بر معرفت ضروری متفرع کرده است. جناب اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین اقوال علماء و متکلمان شیعه را در عصر حضور در این باب ذکر کرده است.
شیعیان در این مسأله اختلاف کردهاند که آیا جهل به ائمه (علیهم السلام) جایزو ممکن است؟ اختلاف دوم اینکه آیا علاوه بر اینکه معرفت امام لازم است آیا لازم است که انسان به شرایع و آنچه رسول خدا(ص) آورده است تعبّد هم داشته باشد یا نه؟[۲۵۵] پس دو مساله است، یکی اینکه آیا جهل نسبت به امام(ع) جایز است؟ و دیگر اینکه اگر شناخت واجب شد، عمل به شریعت لازم است یا نه؟ بحث ما فعلاً مربوط به مساله اول است.
قول اوّل این است که هم معرفت به امام(ع) واجب است و هم عمل به شریعت الزامی است. و اگر کسی امام را نشناسد و از دنیا برود با مرگ جاهلی از دنیا دفته است.[۲۵۶]
قول دوم قول غلات افراطی است که میگویند، اگر کسی به معرفت امام(ع) رسید دیگر لازم نیست به هیچ چیزی از شریعت عمل کند، لذا آنچکه فقط واجب است معرفت ائمه(علیهم السلام) است.
البته این قول امامیه نیست بلکه مربوط به غلات است. که میگفتند معرفت امام(ع) واجب است و کسی که به معرفت امام برسد دیگر تکلیفی ندارد. نماز و روزه و…. واجب نیست.[۲۵۷]
به عبارت دیگر، معرفت به امام جای همه شریعت را میگرد. این قول غلات افراطی است. و طبعاً در بین بزرگان شیعه راهی نداشت. لذا این انتساب به روافض مورد قبول نیست. کسی هم در تاریخ اسمی نیاورده که یکی از علمای روافض و یا به تعبیر آنها یک امامیه چنین چیزی قایل باشد.
قول سوم قول عبداللهبن ابی یعفور است، که او از شخصیتهای بزرگ و ازیاران ویژه امام(ع) است.میگوید، معرفت ائمه(علیهم السلام) واجب است این گروه میگویند جایز است جهل نسبت به ائمه(علیهم السلام) ولی چنین فردی نه مومن است و نه کافر. [۲۵۸]
این قول در مقابل قول اول است که میگفت اگر کسی نسبت به ائمه(علیهم السلام) جهل داشته باشد کافر است.
قول سوم قائل است که جهل به ائمه(علیهم السلام) ممکن است وجود داشته باشد. و این در مقابل قول بعدی است که میگوید کسی نمیتواند نسبت به ائمه (ع) جهل داشته باشد چون همۀ معارف اضطراری است.(و من جملتها معرفه الامام.)
به عبارت دیگر خداوند به شکلی شناخت امام(ع) را برای همه اضطراری میکند. همانطور که در بحث مؤمن الطاق به مناسبت گفتیم که او میگفت بر خداوند است که از گروهی معرفت را منع کند. و این در مقابل قول جمهور بود که قائل بودند، همه معارف اضطراری است. مصداق این بحث در مسأله معرفت امام بحث میشود. خلاصه آنکه عبداللهبن یعفور و اصحاب او قائلاند که معرفت در باب امام و امامت معرفت اضطراری نیست. اگر هم معرفت اضطراری باشد، شامل همه نمیشود. پس جمله (یسع جهل الائمه(علیهم السلام)) معنایش وسعت تکوینی است.
در مقابل سوم قول چهارم است. که به نظر میرسد آن قولی که شهرستانی به زراره نسبت میدهد همین قول چهارم است.
قول چهارم معرفت را ضروری میدانند. [۲۵۹] و تفاوتشان با قول یعفوریه در این استکه این گروه جهل نسبت به ائمه(علیهم السلام) را ممکن نمیدانند. چرا که قائلاند معرفت ضروری است و لذا حتماً برای انسان معرفت نسبت امام(ع) حاصل میشود. لذا اگر حکایت شهرستانی در باب زراره درست باشد، نزدیکترین قولی که میتوان به زراره نسبت داد همین قول است. چرا که زراره در اراده قائل به استطاعت، در بحث معرفت هم معرفت را ضروری میداند، از کنار هم چیدن ایندو در بحث علم به امام(ع) هم قائل میشود که معرفت به امام(ع) ضروری است. لذا اگر کسی قائل به معرفت ضروری به معنای مطلقاش باشد باید قائل باشد که(لایسع جهل الائمه(ع)). چون از جمله معارف ضروری، علم به امام(ع) است.
نکته آنکه برخلاف اهل حدیث که مساله معرفت فطری را مستمسک جبر قرار دادهاند، در شیعه معرفت ضروری و فطری مستمسک جبر نیست، اهل سنت روایات نبوی(ص) را بدون تفسیر معصومانه امامان معصوم(ع)، تقسیرها و تعبیرها کردهاند و لذا همه اهل حدیث جبری شدهاند. مبنای بزرگ جبرهم یکی همین روایات عالم ذر و مساله معرفت فطری و امثال اینها بود.
ولی شیعه ضمن اینکه به استطاعت به معنای دقیق آن، حال با هر قولی قائل است، به این مساله هم اعتقاد دارد که معرفت فطری و اضطراری است.
فصل پنجم: مسأله فطری یا ضروری بودن علم امام(ع)
یکی از اندیشههای زرارهبن اعین که منحصراً شهرستانی در ملل و نحل به زراره نسبت داده بحث فطری یا ضروری بودن علم امام است.
قبل از توضیح بیشتر در این رابطه لازم است به یک نکته مهم توجه شود، که این بحثی که شهرستانی مطرح میکند و آنرا به جناب زراره (ره) نسبت میدهد از انفرادات شهرستانی است. به عبارت دیگر از مباحثی است که غیر از او کسی دیگر بیان نکرده است.
ملل و نحل شهرستانی در بعضی از جهات برای محقق جنبه مرجعیّت و مأخذیت دارد. اگر چه از لحاظ زمانی متأخر است اما ویژگیهایی در این کتاب است که هیچ محقق تاریخ کلامی از آن بینیاز نیست.
زیرا او یا مصادری در اختیار داشته که از آن مصادر نقل میکند، که سایر فرقه نویسان اشعری با وجود اینکه قبل از او بودند نقل نکردند.
احتمال دیگر این است که او خودش مولّد است. این احتمال حداقل در پارهای از انفرادات شهرستانی قوی است که خودش به دلیل آشنایی که با کتابهای ملل و نحل و آثار کلامی و روایات و حتی ارتباطات شخصی با صاحبان این اندیشهها و آراء دارد، گاهی اوقات خود دست به تولید میزند. یعنی از درون روایات نقل شده توسط آن فرد مطلبی را استخراج میکند. ویا از درون کتابها و یا اقوالی که برای او شفاهی نقل شده قولی را بیرون میکشد.
زیرا کسی که در قرن ۵ و ۶ هجری زندگی میکند طبیعتاً نمیتواند خود بصورت مستقیم تولید مقالات داشته باشد و از کسی حرف بزند که در قرن ۲ و ۳ زندگی میکرده است. مگر از راههایی که بیان کردیم.
تعبیری که شهرستانی دارد این است:
[شنبه 1400-08-22] [ 06:29:00 ب.ظ ]
|