« در کودکی و نوجوانی موفق شد از محضر استادان بزرگ که در هرات می زیستند، بهره مند شود.وبدان درجه از توانایی دست یابدکه بتواند در مجلس درس امام ابوالفضل بن ابی سعدزاهدخلل هایی را که در روات حدیث او وجود داشت یادآدری کند وصابونی و ابوالفضل ایراد های اورا بپذیرند و او را ثنا گویند. امام ناصر مروزی نیز ایراد او را پذیرفت و شاگردان خویش را به ثبت و تعلیق آنچه عبدالله انصاری گفته بود واداشت» (خرمشاهی،۱۲:۱۳۸۶-۱۱).
«خواجه عبدالله انصاری تنها از سیصد تن حدیث فرا گرفته بود.از میان چند تن از همه مشهور تر هستند و پیر هرات خود از آن ها یاد کرده است که به ذکر همان چند تن بسنده می شود: ۱) شیخ ابومنصور محمّد انصاری(م.۴۳ق) پدر وی ابومنصور محمّد انصاری را، هم باید نخستین استاد و مربی و هم باید نخستین پیر و مرشد او به شمار آورد. شناخت پیرهرات و دوران رشد وتحصیل او بی آنکه پدر و سهم او در تربیت فرزند شناخته شود، ناقص ناتمام خواهد بود. محمّد انصاری در هرات دکانی داشته است و به همین سبب عبدالله «بازاری زاده» خوانده می شد.و همراه پدر روزهای جمعه به زیارت و دیدار پیران و مشایخ شهر می رفت و آنان دست به سر او فرو می آوردند و این غیر از درس علم و حدیث و ادب بود که عبدالله زیر نظارت شدید پدر نزد استادان فرا می گرفت، و سهم پدر او در کسب فضایل و آموزش های زمان چیزی است که همگان بدان معترف بودند. سال ها بعد هنگامی که شیخ الاسلام گذشته هفتاد واند ساله عمر خود را بررسی و نقدمی کرد، به این نتیجه می رسید که با وجود رنج د زحمت هفتادواند ساله در راه کسب علم و فضل و تحمل شداید، آغاز و ابتدای اعتقاد او همه از پدر بوده است.
۲)قاضی ابومنصور ازدی هروی (م۴۱۰ق): نخستین استاد پیر هرات ،قاضی ابومنصور محمّد بن عبد الله ازدی هروی درگذشته به سال ۴۱۰ بود . قاضی ابومنصور استادان بزرگ علم حدیث پیش از خود را درک کرده بود و هنگامی که عبدالله در نه سالگی برای تعلیم و املای حدیث نزد او می رفت بیش از هشتاد سال از عمر گذشته بود . وی از فقیهان و محدثان بزرگ زمان خویش به شمار می آمد ،پیشوای شافعیان هرات بود.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
۳) جارودی (م ۴۱۳ق) : ابوالفضل محمّد بن جارودی کسایی (م ۴۱۳ ه.ق ) نیز از بزرگان روزگار خویش در حدیث شمرده می شد را دریافته بود. او کسی است که پیر هرات اورا امام اهل مشرق می خواند و از میان سیصد تن که از آن ها حدیث آموخته بود، او را استاد خویش می داند.
۴) امام یحیی عمّار (م۴۲۲ق): یکی از استادان بزرگوار که توجه ی بسیار نیز به عبد ا لله داشت ، خواجه امام یحیی بن عمّار شیبانی سجستانی بود . پیر هرات تذ کیر- جلسه ی درس اخلاق و موعظه- و تفسیر قرآن را نزد او آموخت . خواجه در باره ی وی گفته است :
من در تذکیر و تفسر شاگرد خواجه امام یحیی عمارم . اگر من وی را ندیدی دهان باز نتوانستی کرد ، یعنی در تذکیر و تفسیر .
او کسی بود که رسوم علم را به هرات آورد، مجلس گفتن و اقامه ی سنّت و تازه گشتن دین در هرات از اثر تلاش های او بود . عبدالله نوجوان سخت زیر تأثیر این استاد دانشمند و مهربان بود ، و تا زمانی که او زنده بود از حمایت مادی و معنوی وی بر خوردار بود . امام یحیی استعداد و توانایی کم نظیر شاگرد خویش رابه بهترین وجهی شناخته بود چندان که هنوز عبدالله چهارده ساله بود که با قهندژیان گفته بود: « عبدالله را به ناز دارید که از وی بوی امامی می آید» (خرمشاهی،۳۲:۱۳۸۶).
سال های تلمّذ عبدالله نزد این استاد بیشتر از زمانی است که نزد ابومنصور املای حدیث می کرده است. اگر آغاز ارادت عبدالله را به این استاد زمانی بدانیم که وی در دبیرستان بود و با کودکی که خویشاوند امام یحیی بود بر سر سرودن شعر مناظره و جدل کرده بود، و یا سالی که باز هم در دبیرستان ادب قصیده ای هفتاد و دو بیتی در مدح امام یحیی سروده است، بدانیم تا سال وفات یحیی ۴۲۲ ه.ق حداقل دوازده سال می شود . دوازده سال مجلس شخصی با هوش چون عبدالله زمان کوتاهی نبوده است.
۳-۱۰) پیران خواجه عبدالله
از گروهی از مشایخ به نام پیران خواجه عبدالله انصاری یاد شده است و بعضی را او پیر خویش خوانده است مانند«طاقی» و«خرقانی». بسیاری دیگر از مشایخ که در منابع از آنان به عنوان پیران خواجه عبدالله انصاری نام برده شده است، در حقیقت مشایخی بوده اند که پیرهرات از کودکی تا سال های بزرگی با آنان دیدار و صحبت داشته است(و به اصطلاح اینان را پیر صحبت گویند نه پیر طریقت) و اطلاق کلمه ی پیر بر آنان در معنی خاص،درست نیست،اما از آن روی که پیر هرات رابا آنان دیدار و صحبت بوده است . بیشتر این مشایخ از احترام بزرگی برخوردار بوده اند و پیر هرات از هریک از آنان نکته ای،سخنی و داستانی آموخته است ویا به نحوی در زندگی عرفانی او اثر گذاشته اند، اطلاق کلمه ی پیر بر آنان از روی توسّع است.
۱)شیخ عمو(۴۴۱ق): نام او ابو اسماعیل احمد بن محمّدبن حمزه معروف به شیخ عمو است. در آثار خواجه عبدالله نام شیخ عمو بیشتر از پیران دیگر برده شده است. از وی به نام پیر خواجه عبدالله در هیچ کجای آثار وی یاد نشده است، ولی بسیاری از سخنان پیر هرات مستند به سخنان، حکایات و موضوعات و گفته هایی است که گوینده ی آن شیخ عمو بوده است. شناسایی شیخ عمو با زندگی پیرهرات رابطه ای مستقیم دارد. تأثیر شیخ عمو را از دو جهت مادی و معنوی می توان در پیرهرات بررسی کرد.یکی از افرادی که پس از عزیمت پدر خواجه به بلخ هیچ گونه حمایت مادی را از عبدالله دریغ نداشت، شیخ عمو بود. با حمایت مادی و معنوی او بود که عبدالله توانست تا حدود زیادی فارغ از غم نان و آب به کسب فضائل و کمالات ادامه دهد.
۲)ابوعبدالله طاقی(م۴۱۶ق): شیخ الاسلام انصاری در طبقات الصّوفیّه چند بار از طاقی یاد کرده است و طاقی یکی از ده تن مشایخی بود که در آخر عمر برگزیده بود . طاقی مرید و شاگرد شیخ موسی عمران جیرفتی بود . از طاقی به عنوان پیر و استاد شیخ الاسلام در اعتقاد حنبلیان یاد شده است . آن وقت که خواجه عبد الله طاقی را دید است طاقی پیر و نابینا بود و هیبتی داشته است که در کمترین کسی دیده شده بود .
وی خواجه عبدالله جوان را احترام و تعظیم می داشت ،و به گفته ی پیر هرات در کار او دور فرا - اندیش-بود و درخطاب به وی گفته بود :«عبدالله با منصور است سبحان الله آن چه نور است که الله تعالی در دل تو نهاده». شیخ الاسلام بعد ها درباره این سخن طاقی گفت :»چهل سال بربایست آمد تا من بدانستم که آن نور چیست که وی می گفت .» خواجه عبد الله با شیخ طاقی پیوسته در ارتباط بوده است . وی در پیر هرات آن قدر اثر گذاشته بود که حتّی پس از پختگی در سیر و سلوک نیز نمی توانست آن تأثیر را فراموش کتد و چنانکه در نفحات الانس جامی آمده است طاقی در بزرگی و تأثیر همتای خرقانی و ابو الحسن بشری سجزی بوده است . وقتی که او در سال ۴۱۸ه ق در گذشت ،خواجه عبد الله ۲۲سال داشت .
۳)شیخ ابولحسن خرقانی (م۴۲۵ق) :داستان دیدار پیر هرات با خرقانی از آغاز با نوعی جذبه و شوق همراه است. خواجه عبدالله در سال ۴۲۴ق، دوباره به عزم سفر مکه از هرات بیرون رفت . از قضا این سال نیز قافله را بار نبود . پیر هرات در بازگشت از ری به خراسان ،به دیدار خرقانی رسید . تأثیر دیدار خرقانی در خواجه عبدالله به اندازه ای بود که وقتی دوباره به نیشابور و به خانقاه ابن باکویه رسید ،ابن باکویه از شیخ ابوالفرج که از دوستان عبدالله بود خواست تا آنچه را که وی به هنگام عزیمت عبدالله از نیشابور به سوی ری، با آنان گفته بود در حضور او باز گوید. شیخ ابوالفرج سخنان وی راکه درحقیقت منع عبدالله از سفر و سیاحت بود، تکرار کرد. خواجه عبدالله در جواب سخن او با توجه به آنکه قصد اصلی او سفر زیارت خانه خدا بود،گفت: «لیکن خرقانی را می بایست دید یعنی سفر من برای آن بود».
خرقانی شخصی امی بود که« الحمد» را«الهمد» می خواند. این شیخ امّی، که شیخ ابوالعباس قصاب آملی درباره ی وی گفته بود:« این بازارک ما با خرقانی افتد» چه داشت که شیخ الاسلام رایک باره دگرگون کرد تا آنجا که خود راخرقانی و خرقانی را خود یافت. نخست آنکه خرقانی در میان سخن از عبدالله خواست تا با وی مناظره کند و دیگر آن که خود را جاهل- عامی- وعبدالله را عالم خواند. شیخ الاسلام جوان در برابر این پیر که هر چه در دل جوان می گذشت آن را جواب می گفت، چه مناظره های می توانست بکند، علم این در برابر اشراق آن چه جلوه ای می توانست داشته باشد؟
خواجه عبدالله می گوید: از وی پنج سوال کردم سه به زبان و دو به دل، همه را جواب گفت و در تمام این احوال دست های عبدالله را در میان دو دست خویش گرفته بود یابه گفته ی جامی در میان دو ران خویش، کسی که دست محمود غزنوی را نگرفته بود اینک دست شیخ السلام جوان را در دست داشت و از آن بی خبر بود و نعره ها میزد و آب چون جوی از چشمان وی می رفت و سخن می گفت. خواجه عبدالله تا این سال که به دیدار خرقانی رسید پیران فراوان دیده بود و سخنان فراوان شنیده بود، ولی در۱ساعت که با خرقانی بود از نماز پیشین- ظهر- تا نمازدیگر- عصر- آن همه سخنان که شنیده بود و آن همه پیران که دیده بود همه اورا تمام شد. این سخن پیر هرات که گفت:« مشایخ من در حدیث و علم شرع بسیارند اما پیر من در این کار یعنی در تصوّف و حقیقت شیخ ابوالحسن خرقانی است» به گونه ای دیگر همین معنی را تایید می کند. در حقیقت این شیخ ابوالحسن خرقانی بود که او با علم تصوّف آشنا ساخت. از این رو درباره تأثیر این دیدار کوتاه می گوید:« عبدالله مردی بود بیابانی، می رفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به شیخ ابوالحسن خرقانی، دید چشمه آب زندگانی، چندان خورد که از خود گشت فانی که نه عبدالله ماند و نه شیخ ابوالحسن خرقانی.» در جای دیگر می گوید:« عبدالله گنجی بود پنهانی، کلید او بدست شیخ ابوالحسن خرقانی». هیچ کس او را چون خرقانی راهنمایی و ارشاد نکرده بود و به او نگفته بود که هم صحبتی خضر نیز حجابی است چه رسد به امارات و مسایل دیگر که وجود آن ها در عبدالله موجب حرمت و تعظیم او نزد مشایخ می شد. جان عبدالله خواستار چنین پیری بود و دلش سوخته ی چنین سخنی، و مراد از شناخت خرقانی نیز همین بود . پیران دیگر خواجه عبدالله عبارتنداز:
۴) ابوالحسن بشری سجزی ۵) بونصر قبانی ۶) شیخ احمد کوفانی ۷) شیخ عباسی ۸) شیخ احمد چشتی ۹) بونصر احمد حاجی ۱۰) شیخ بوسلمه باودری ۱۱) شیخ اسماعیل دباس جیرفتی ۱۲) شیخ ابومنصور گازر ۱۳) بایعقوب کورتی ۱۴) شیخ ابوعلی زرگر ۱۵) ابوالحسن بخار ۱۶) پیر محمّد کشور ۱۷) محمّد شگرف ۱۸) ابوعبدالله باکویه شیرازی (خرمشاهی ،۱۳۸۶: ۳۳-۲۹).
۳-۱۱) تفسیر پژوهی خواجه
عبدالله درس تذکیر وتفسیر قرآن رانزد خواجه امام یحیی عمار فرا گرفته بود و هنگامی که خود به تفسیر قرآن پرداخت از صدوهفت تفسیر استفاده کرد. به این ترتیب خواجه از جوانی در شماریکی از بزرگ ترین محدّثان و مفسّران روزگار خویش در آمد. شیخ الاسلام در بازگشت از تبعید از شکیوان علاوه بر مجالس وعظ و خطابه در مجالس تذکیر خویش به تفسیرقرآن پرداخت. در مدّت یک سال (۴۳۶ه.ق) یک بار آن را به پایان برد. در سال ۴۳۷ به تفسیر مجدد قرآن آغاز کردو این کاری بود که با وجود فترت هایی که روی داد تا پایان عمر او ادامه داشت. بنابه روایتی وی برای تفسیر آیتی از قرآن چهارصد بیت شعر از شعرای جاهلیّت خواند که در هر بیتی از آن لغتی از آیت مذکور وجود داشت. در خلال سال ها شیخ الاسلام هم چنان برپایی مجالس تذکیر و تفسیر خویش ادامه داد. هشت سال آخر عمر او یعنی از ۴۷۳ به بعد در کوری و نابینایی گذشت، ولی نه کوری و نه پیری، هیچ کدام اورا از تفسیر و تذکیر و مخالفت بامخالفان باز نداشت.
در مرو مفسّر معروف امام محمّد بن مسعود بغوی صاحب تفسیر معالم التنزیل به استقبال او آمد . ابن رجب برخی از حوادث زندگانی پیر هرات را با تفسیر آیاتی از قرآن منطبق کرده است . چنانکه پیشتر گفته شد شیخ الاسلام پس از بازگشت از تبعید اوّل طی یک سال قرآن را آغاز تا انجام به صورت فشرده تفسیر کرد .(سال۴۳۶ه ق) نوبت دوم از سال ۴۳۷آغاز شد. در هر دو نوبت تفسیر بر شریعت مبتنی بود تا آنکه به آیت«وَالَّذ ینَ آمَنُوا اَشَدُ حُبَّا لله» رسید و سخن از طریقت آغاز شد ،و مدّت مدید و مجالس کثیری در تفسیر این آیت صرف کرد،و همچنین بود روش او در تفسیر آیات دیگر ،چنان که آیت :« اِنَّ الَّذینَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی »را در سیصد و هشتاد مجلس تفسیر کرد .
هنگامی که به آیت «یَکادُ سَنا بَرِقِهِ یَذهَبُ بِالاَبصارِ» رسید نا بینا شد .سال ۴۳۷ آخرین تبعید او با تفسیر آیت:«فَلا تَعلَمُ نَفسُ ما اُخفِیَ لَهُم مِن قُرَّه اَعیُن» همراه بود که در تفسیر این آیت به بیان خفایای اسمای خداوند پرداخت تا آنکه به آیت :«اِنَّکَ مَیَّتُ و اِنَّهُم مَیَّتُونَ»رسید در این زمان برای آخرین بار تبعید شد . چون از تبعید باز گشت در سال ۴۸۰ به یک دوره تفسیر عاجل –فشرده-قرآن پرداخت و بیان خویش را در تفسیر اسمای حسنی نا تمام گذاشت . در این دوره در یک مجلس ده آیت یا بیشتر را تفسیر می کرد تا بتواند تفسیر قرآن را در حیات خویش به پایان برساند . در این کار توفیق نیافت و پس از تفسیر آیت :«قُل هُوَ نَبَاُ عَظیمُِ اَنتُم عَنهُ مُعرضُونَ»در گذشت.
او در تفسیر قرآن بر مدار شریعت از احادیث و اخبارو داستان های ائمه دین سود میبرد ،هم چنان که به هنگام تفسیر بر مذاق اهل طریقت ،داستان ها و سخنان مشایخ طریقت و تفسیر آنان را از آیات قرآن باز می گفت .پیش گرفتن این روش در تفسیر برای کسی که صدو هفت تفسیر را خوانده بود ،برای برآوردن مقاصد مهمی می توانست باشد که یکی از آن جمله جلب توجه شوندگان به قرآن و بر حذر داشتن آنان از پیروی مبتدعان و اصحاب رای بود. زیرا او اعتقاد داشت که قرآن را با اتّکا به عقل و رای و اجتهاد نمی توان تفسیر کرد . مجالس تفسیر او با شکوه و انباشته از جمعیت بود و همین موضوع تلاش و تکاپوی دشمنان او برای تعطیل آن بود(خرمشاهی،۱۳۸۶ :۱۴-۲۷).
۳-۱۲) شعر و ادب خواجه عبدالله انصاری
خواجه عبدالله نه تنها محدث و مفسّر عالی مقام و عارفی وارسته و پر سوز و بزرگ بود ،بلکه خطیبی بلیغ ،واعظی توانا و شاعری استاد نیز بود. توانایی او در شعر از همان کودکی برهمگان مسلم شده بود .به گفته ی او شاید تا سال های آخر عمر ، شش هزار شعر تازی بر وزن درست راست سروده بودکه همان زمان مردم از آن نسخه بر داشته بودند . در طبقات الصوفیه نیز اشعار تازی بسیار از وی آمده است .عبدالرّحمن عبدالجبّارفامی در تاریخ هرات او را بسیار ستوده و در فنون فضایل استاد می خواند و نیکویی زبان و عبارتش رامشهور تر از آن می داند که به حجت و برهان نیازمند باشد. ابوالقاسم اسعدبن علی زوزنی معروف به بارع،به تازی وفارسی اوراستوده است وابوالحسن باخزری دردمیه القصرقدرت او را وعظ و خطابه چنین می ستاید:« دل های مردمان را بامواعظ خویش صید می کرد و گناه مردمان به یمن و برکت موعظت او پاک می شد و اگر قس بن ساعده – از خطبای معروف عرب – سخنان و الفاظ او را می شنید هیچگاه در سوق عکّاظ خطبه نمی کرد»(خرمشاهی،۱۳۸۶ : ۲۵).
«بی تردید او در خطبه ها و مواعظ و مجالس به زبان فارسی سخن می گفته است … حضور عامه در مجالس او تنها کافی است تا قدرت و توانایی او را در زبان فارسی اثبات کند . عبارات فارسی پیر هرات غالبا مسجّع است و گاهی بند های مسجّعات او – به ویژه در مناجات ها – در وزن و دلکش بدان پایه است که با اندک تصرفی به شعری موزون بدل می شود . شهرت اودر میان فارسی زبانان از خاص و عام به دلیل این مناجات ها دانسته شده است . سجع پردازی او بی شک میراث مدرسه ای است که وی گذشته از حدیث و قرآن ،با لغت و ادب نیز مربوط کرده بود . علاقه به سجع و قرینه هم که در کلام او هست نه فقط نشانی از یک تربیت و تهذیب ادبی است بلکه در عین حال معرّف شیوه ی بیان یک واعظ و مفسّر است که نیروی بیانش می بایست برای انبوه شوندگان جالب بوده باشد . ذوق و شور عرفانی با تعالیم مدرسه و اشتغال به وعظ و تذکیر و تفسیر که در پیرهرات وجود داشت ،سبب شد که پایه های سبکی در نثر فارسی گذاشته شود که بعد ها به وسیله ی بلخی و سعدی به کمال رسید . ویژگی مهم این سبک ،سادگی و روانی است نه صنعت گری ،و نباید آن را بانثر مصنوع اشتباه کرد . اشعار فارسی پیر هرات نیز با تحقیق و بررسی دقیق از اشعار دیگران باید جدا شود. شعر پیر هرات بیشتر رباعی است که بیشتر آن ها در کشف الاسرار وآثار فارسی او آمده است.پیرهرات از نظر به کار بردن شعر در نثر از پیشگامان این شعر را شمرده می شود» (همان : ۲۷-۲۴ ).
فصل چهارم
بازتاب مفاهیم و آیات قرآن در مناجات نامه
۴-۱ ) مقدّمه
از میان سخنانی که از خواجه عبدالله به جا مانده ، مناجات هایی که در مناجات نامه و برخی دیگر آثار ایشان چون طبقات الصّوفیّه ثبت و ضبط شده و به ما رسیده ، بیشتر از دیگر سخنان وی از شهرت و معروفیت برخوردار است . این اثر چون دیگر آثار خواجه به زبان پارسی دری است . سادگی و بی پیرایگی ،زبان آهنگین و دلنشین این اثر باعث شده است تا طرفداران بیشتری نسبت به آثار دیگر عرفانی خواجه هرات داشته باشد . نگاه عاشقانه – عارفانه این اثر چنان لذت بخش و شور انگیز و فرح افزاست که با یک بار شنیدن و خواندن مجذوب کلام فریبای نویسنده و زبان گویای آن می شود .
«واژه ی عربی (مناجات ) ( از ریشه ی ثلاثی مجرد نجی ، نجو ) و هم ریشه ی (نجوا ) به معنای ( گفتگوی خصوصی و محرمانه ) است . معنای معمول آن در فارسی « راز و نیاز در خلوت باخدا » ، « گفتگوی درونی باخدا » «دعای شوق آمیز ( بعضی اوقات بی صدا ، بعضی اوقات به آواز ) » ، « دعایی از سر صدق و خلوص » است مناجات های عبدالله انصاری پاره ای از ویژگی های سبک قرآن را دارد و بدون آنکه شعرباشد ، در قالب نثری مقّفا (مسجّع) گفته شده است . و علّت عمده ی محبوبیّت زیاد انصاری در میان ملّت های فارسی زبان بیان این مناجات ها به نثر مسجّع می باشد . مناجات نامه یا الهی نامه در اصل ، کتاب مستقلی در میان آثار این عالم ربّانی نیست . مناجات در واقع راز و نیاز ها و دعاهای عاشقانه و وجد آمیزی است که در جای جای آثار وی ، مخصوصاً کشف الاسرار و طبقات الصّوفیّه ی او ، همچون گوهرهای تابناک نشانده شده اند . خواجه در این گفته های شعرگونه بعد عرفانی خویش را باز نموده است . او عارفی است خدا جوی که مدام چون مرغ حق بانگ عاشقانه سر می دهد . و الهی الهی کنان رضا و قرب خدا می طلبد»(روان فرهادی،۱۳۸۵: ۴۵).
خواننده یا شنونده ی عادی فارسی زبان ، اغلبِ مناجات های پیر هرات را شنیده و می شنود یا می خواند؛ دیگر آثار خواجه طرفدار کمتری نسبت به این اثر دارد . از این نظر ، نوشته های این اثر از شهرتی عام تر برخوردار است واز این نکته نباید به سادگی گذشت که طّی سده های اخیر ، بی دلیل نیست که آثار وی بویژه مناجات نامه از محبوبیت همگانی نسبت به آثار دیگر عرفا و شعرا خواننده و هوادار بیشتری پیدا کرده است . بسیاری از خوانندگان آثار خواجه هرات از طبقه ی نیمه بی سواد مذهبی اند ، و شاید به جرأت بتوان گفت که نام دیگر آثار شیخ انصاری را نشنیده اند ، همین افراد نیمه بی سواد مذهبی به خوبی می توانند مناجات های جذبه آمیز به زبان فارسی دری وی را از حفظ بخوانند . جذبه کلام وی از این حیث به مردم روحیه ای مضاعف می دهد که بتوانند به راحتّی با این کلام زندگی کنند . احساسات خود را با این کلام بیان کنند . عواطف خود را صیقل دهند . اینگونه با معبود خویش سخن گویند . برای بیان آلام خود ، خود را به زحمت نیندازند و به دنبال واژه و جمله ای دور از ذهن و گوش خراش نگردند . معبود را همانگونه که خود دوست دارند با او سخن بگویند . و از او هم همینگونه بخواهند که به راحتّی با بندگان خود سخن بگوید . بر آنان سخت نگیرد ، سخت مورد عتاب قرار ندهد . به نیکی بخواند و به نیکی رقم زند . به نص قرآن که « جزای نیکی جز نیکی است ؟ » کلام خواجه از این حیث که به خوبی همه می توانند با گوینده یا نویسنده ی آن ارتباط تنگاتنگ برقرار کنند ، بسیار شنیدنی و خواندنی و قابل تأمل است .
۴-۲) بازتاب مفاهیم آیات قرآنی در مناجات های خواجه عبدالله
در این بخش به بررسی مناجات هایی می پردازیم که بنیاد گرفته از آیات و مفاهیم قرآنی به شیوه های گزارشی و الهامی می باشد :
۱- «الهی ، اگر نظرفاسقان بر زر و سیم است ؛ و نظر صادقان بر خوف و بیم است ؛امّا نظر عبدالله بر نوزده حرف بِسمِ اللهِ الرّحمن الرَّحیم است» (انصاری،۵۳:۱۳۷۲).
********
ترجمه: «به نام خداوند بخشنده مهربان».
تفسیر ادبی و عرفانی:
«بِسُمِ الله الرّحمن الرَحیم، نزد اهل عرفان : ب ، بهار خدا و سین ، سنای خدا و میم ، ملک خدا. نزد اهل معرفت : ب ، بهای احدّیت سین سنای صمدیّت و میم ملک الوهیت. بهاء او قدیم ، سناء او کریم ، ملک او عظیم . بهاء او با جلال ، سناء او با جمال و ملک او بی زوال ، بهاء او دل ربا ، سنای او مهر افزا و ملک او بی فناء .
نزد اهل ذوق : ب برّ با اوّلیا ، سین سرّ با اصفیاء میم منّت بر اهل ولاء ، ب برّ او با بندگان ، سین سرّ او با دوستان ، میم منّت او بر مشتاقان . اگر نیکی او نبودی ، چه جای تعبیه سر او بودی؟ وگر منّت او نبودی، بنده را چه جای وصل او بودی. و بر درگاه جلال او چه محلّ بودی ، گر مهر ازل نبودی بنده چگونه آشنای لم یَزَل بودی؟» (آموزگار،۱۳۸۳ج۱:۱)
«الله است قدیم، رحمن است عظیم ، آفریدگار است کریم ، پروردگار است حلیم، آموزگار است رحیم، عیب پوش و عذرپذیر ، کارساز و دستگیر ،خوش گفتار، لطیف دیدار » ( همان ، ج۲: ۳۸) .
********
۲ - «الهی ، چون به من نزدیکی ، من دورم ؛ اگر گویم نه منم ، معذورم ؛ فی قوله ، عزّ و جل و عَجِلتُ ءالیک َ رَبِّ لِتَرضی» (انصاری،۶۶۸:۱۳۷۲)
********
بهره گرفته از آیه ی شریفه ی ۸۴ از سوره ی مبارکه طه به روش اقتباسی : « قالَ هُم اوّلاءِ عَلی آثَرِی وَ عَجِلتُ اِلیکَ رَبِّ لِتَرضی ».
ترجمه:« گفت : اینک ایشان در پی من هستند ، و من شتابیدم به سوی تو پروردگار من ، تا از من خشنود شوی ».
تفسیر ادبی و عرفانی:
« عتاب به موسی است که قوم را واپس گذاشت وخود با شتاب به کوه طور رفت و به میعاد حق تعالی شتافت ، خداوند گفت : ای موسی ندانستی که من ضعیفان را دوست دارم ، شکستگان را بیش نوازم و پیوسته در دل آنان می نگرم ! هر که را بینم در دل ایشان ، او را به دوستی گیرم ، موسی عذری داد که آنان در پی هستند و شتاب من برای واگذاشتن آنان نبود بلکه برای جلب رضایت حق بود ! خداوندا تو دانایی و از سّر این بنده آگاهی ، خداوند فرمود : ای موسی چون مرا جویی درد دل ایشان جو ، که من در خلوت ( هُوَ مَعَکُم) با ذاکران نشینم و مونس دل درویشانم، و یادگار جان عارفانم ، حاضر راز محبّانم، نور دیده ی آشنایانم و مایه ی رمیدگان و زاد مضطّران و پناه ضعیفانم. ای موسی هر جا درویشی بینی افکنده ی جور روزگار وخسته ی هراست ، او را یاری و غلامی کن و تا بتوانی جدایی وی مجو ، صحبت او را خریدار باش که نهاد وی خزینه ی اسرار ازل و تعبیه ی باز ابد است » (آموزگار ، ۱۳۸۳ج۲: ۵۰) .
********
۳ - «الهی ! ای منعم وهّاب ؛ و آفریننده ی عالم از آتش و آب ؛ محنت نماینده ی آدمی به خورو خواب ؛فریاد به تو از ذُلّ حجاب و فتنه ی اسباب و از وقت شوریده ودل خراب» (انصاری،۱۲۷:۱۳۸۶) .
********
بنیاد گرفته از آیات زیر به روش اقتباسی است:
آیه ی شریفه ی ۹ از سوره ی مبارکه ی ص : «أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ»
ترجمه:«یا نزد ایشان خزانه های بخشایش خداوند عزیز و بخشنده است ؟»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...