۳-۲- مثنوی معنوی مولوی
کتاب مثنوی را همه میشناسند و معرفی دوباره آن تکرار مکررات است؛ اما به طور مختصر میتوان گفت: مثنوی معنوی کتاب شعری از مولانا جلالالدینمحمدبلخی شاعر و صوفی پارسیگو است. این کتاب از ۲۶٬۰۰۰ بیت و ۶ دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتابهای ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت ایرانی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شدهاست؛ اگر چه قبل از مولوی، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتری برخوردار است. در این کتاب ۴۲۴ داستان پیدرپی به شیوه تمثیل، داستانِ سختیهای انسان در راه رسیدن به خدا را بیان میکند. ۱۸ بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به نینامه شهرت دارد و چکیدهای از مفهوم ۶ دفتر است. این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسامالدینحسن چلبی، در سالهای ۶۶۲ تا ۶۷۲ هجری/۱۲۶۰ میلادی، تالیف شد. عنوان کتاب، مثنوی، در واقع ساختار شعری کتاب مذکور است. مولوی در این کتاب مجموعهای از اندیشههای فرهنگ ایرانی، اسلامی را گرد آوردهاست.
۳-۲-۱- انسجام ادبی حکایات مثنوی معنوی
مثنوی مولوی، همانند مثنویهای بهجا مانده از صوفیان دیگر، به صورت عمده از «داستان» به عنوان ابزاری برای بیان تعلیمات تصوف استفاده میکند. ترتیب قرارگرفتن داستانهای گوناگون در این کتاب، ظاهراً نظم مشخصی ندارد. شخصیتهای اصلی داستانهای مثنوی مولوی در طیفی بسیار وسیع قرار دارند؛ گاهی میتواند از پیامبران و پادشاهان تا چوپانان و بردگان باشد؛ وگاهی حیوانات نقش پررنگی در این داستانها بازی میکنند.
«حکایات موجود در مثنوی از منابع مختلف قدیمیتر آمدهاند. برخی عینا در مثنویهای عطار نیشابوری همچون منطقالطیر موجودند. برخی همچون داستان خلیفه و لیلی، پادشاه و خانه کمپیر، و استر، محمود و ایاز، گنجنامه، حلوا ساختن جهود و عیسوی و مسلمان از مقالات شمس استخراج شدهاند» (باهنر، ۱۳۸۸: ۳۳)
«آخرین داستان مثنوی (شاهزادگان و دژ هوش ربا)، با وفات مولوی ناتمام ماند. دفتر ششم مثنوی از همین روی دفتری ناتمام است. فرزند او مثنوی زیبایی دارد که در آن از مرگ پدر و ناتمام ماندن مثنوی گله کردهاست. اصل داستان را البته جویندگان میتوانند در مقالات شمس تبریزی بیابند و از بخش پایانی قصه مطلع شوند» (همان: ۴۱۵).
«مولوی در مثنوی تبحر خود را در استفاده از اتفاقات روزمره برای توضیح دیدگاههای عرفانیاش نشان میدهد. ویژگی تمایزبخش دیگر این کتاب میزان گریزهای مکرر آن از داستان اصلی برای توضیح نکات مختلف جنبی داستان، است. این نکته ممکن است بیانگر این باشد که برای مولوی مضمون داستان اهمیت بسیار بیشتری از سبک نگارش داشتهاست» (همان: ۴۱).
۳-۲-۲- مثنوی و کتب آسمانی
گروهی از اندیشمندان، مثنوی را پیرو کتب آسمانی خواندهاند و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و برخلاف نص صریح قرآن، آن را مصحف ثانی نام نهادهاند. از این گروه میتوان به عبدالرحمن جامی، بهاالدین عاملی و محمدحسین شهریار در دوران معاصر اشاره کرد که مثنوی معنوی را «قرآن در زبان فارسی» نامیدهاست. «صرفنظر از مسایل مذهبی، بیشک مثنوی اگر از سرودههای گاتا، اوستای زرتشت، وداهای هندوان و عهد جدید مسیحیان (قرآن و عهد عتیق مستثنی شدهاند) که در دسترسند، عمیقتر و پرمایهتر نباشد، قدر مسلم کمتر هم نیست دلیل این اعتقاد به دو نکته باز میگردد:
نکته اول آن که سرچشمه فیض و سرمایهای که سبب تالیف مثنوی گشته همانا وحی الهی است و این در جایجای مثنوی مشهود است. بنابر اعتقاد مسلمانان، وحی به پیامبران مختص نیست و چه بسا به تعبیر قرآن بر زنبور عسل نیز نازل گردد. بنابراین اعتقاد است که در مثنوی آمدهاست.
گیرم این وحی نبی گنجور نیست | هم کم از وحی دل زنبور نیست | |
چونکه اوحی الرب الی النحل آمده است | خانه وحیش پر از حلوا شده است |
دلیل دوم آن که مولانا روحی وحیگیر و وحیشناس داشته و این روح اثر خود را به شکل چشم گیری در مثنوی به جای گذاشتهاست.
گر نبود روحهای غیبگیر | وحی نآوردی ز گردون یک بشیر |
(باهنر، ۱۳۸۸: ۲۱۴)
۳-۲-۳- مثنوی و اندیشه عرفانی مولوی
در این که کدام اثر بزرگ مولوی را، اثری عرفانی بدانیم و کدام را ندانیم، و یا این که کدام اثر از عرفان بالاتری برخوردار است، نظرات مختلفی وجود دارد. زینب میرزا بیگی در کتاب خود به نام «فراق شمس» از قول علامهمحمدتقی جعفری بدون آدرس دهی آورده است اگر خواسته شود که در باب تفکرات عرفانی مولوی تحقیق شود، شاید بهترین راه تحلیل کلیات شمس باشد. ولی اگر هدف شناخت برداشتهای او از زندگی و دین باشد، بررسی غزلهایش نتیجهای در بر نخواهد داشت. به این منظور مثنوی انتخاب بهتری است. مولوی در تدوین این اثر قصد تعلیم و اندرزگویی داشته و راههای وصول به خدا و معرفت نفس را میآموزد. (میرزا بیگی، ۱۳۸۵: ۱۴۳).
مثنوی معنوی مولوی همانند قرآن که گاهی از زبان قصه و روایت سخن میگوید و در بسیاری از موارد داستانی را شروع میکند تا در جای دیگر آن را ادامه دهد و به ضرورت ممکن است یک داستان را ناتمام رها کرده باشد تنظیم شده است و این خود میتواند تأثیر قرآن در حافظه و اندیشه مولوی باشد. «دیوان شمس گاهی حتی با اصول صوفیگری مانند «نفرت از دنیا و عشق به خدا»، «فنای در خود و بقای در خدا» و تخلص به اخلاق الله» نیز در تعارض است. بر عکس مثنوی بیشتر با مسائلی از قبیل «حیات دینی روح» و «اشتیاق روح به اتحاد با حق» درگیر است» (همان: ۱۴۳)
« مثنوی، منتخبِ بدون نظم و ترتیبی از تمامی اندیشههای فلسفی و کلامی جهان اسلامی از آغاز تا قرن هفتم هجری است. مولوی هرچه در هر دستگاه فکری درست یافته است، انتخاب کردهاست. رشتهای که این نکات نامرتبط را به یکدیگر پیوند دادهاست، داستانهای مثنوی است. » (همان: ۱۴۰).
۳-۲-۳-۱- مدینهالنبی در اندیشه مولوی
شاید با توجه به مطالب ذکر شده و اینکه در جاهای مختلف از مثنوی به عنوان قرآن شعر فارسی یاد کردیم، این مسئله در ذهن متجلی میگردد که مدینهالنبی پیامبر که در آن حاکم جامعه اسلامی با رعیت گمنام که بردهای زر خرید بوده برابر است، میتواند بهترین نمونه از یک جامعه باشد. جامعهای که بزرگترین قطب عالم امکان، رهبری آن را بر عهده دارد و همانطور که گفتهاند “لولاک لما خلقت الافلاک ” پس دیگر جامعهای بهتر و زیباتر از این نمیتوان یافت. جامعهای که پیامبر را دارد، عمر فاروق، ابوبکر صدیق، عثمان سیف الاسلام، و علی یگانه مرد عدالت و رشادت را دارد، پس چه جامعهای بهتر و برتر از آن؟
اما باید دانست که مولوی تمام این ویژگیهای موجود در جامعه علوی و مدینهالنبی را در واقع لطف حضرت حق میداند که برای راحتی در اختیار انسان قرار داده است. اینها اشارات معشوق است که باید آنها را ببیند و راهنمایی بگیرد تا خانه دوست و باید از خود معشوق سراغ خانه دوست را گرفت، نه از هر کس دیگر.
مولوی حتی جامعهالنبی یا مدینهالنبی را جامعه آرمانی نمیداند زیرا که هدف از خلقت را فقط و فقط رسیدن به حضرت دوست میداند.
«هر یک از انسانهای وارسته و با عظمت، معمولاً خود را وامدار شخص یا اشخاص با عظمت دیگر دانستهاند. مولوی نیز به عنوان یکی از شخصیتهای بزرگ اسلامی، در کتاب مثنوی، علاقه شدید خود را نسبت به چند نفر نشان داده است. از میان این شخصیتها، او به دو نفر نه تنها علاقه، بلکه عشق نشان داده است که عبارتند از: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام.
از دیدگاه مولوی، تنها کسی که صلاحیت مولویت برای تمام مسلمانان و بلکه تمام انسانها را دارد امام علی علیه السلام است؛ زیرا ایشان به مقام شامخ آزادی و آزادسازی رسیده است. به همین سبب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فقط او را جانشین خود ساخت.
عفو حضرت علی علیه السلام از دشمن خود، بلکه از قاتل خود نیز از آزادی او نشأت میگیرد. ارزش انسان به اندازه آزادی او از قید و بند دنیا و رسیدن به مقام بندگی خالصانه است که اوج این مقام را پس از نبی اکرم صلی الله علیه و آله باید در حضرت علی علیه السلام جست وجو کرد» (فاضلی، ۱۳۸۶: )
در فصل بعد توضیح کافی درباره مدینه فاضله یا آرمانشهر مولوی خواهیم آورد و میگوییم که آرمانشهر مولوی از نوع فیزیکی نیست و عینیت اجتماعی ندارد تا بخواهیم مثالی برای آن بیاوریم و از نوع نگرشی است و باید در آن به سیر و سیاحت پرداخت و جایگاه دل است و صیقل وجود، که آدمی را مهیا و آماده وصال دوست میکند و این یادآور همان داستانی است که عاشق خام به در خانه معشوق میرود و تا زمانی که پخته نشده و در معشوق فنا نگردد اذن ورود نمییابد.
شاید هیچ داستانی را در مثنوی نبینیم که به گونهای اتحاد و اتصال به حق را هدف اصلی خلقت و جهان بیان نکرده باشد.
مدینهالنبی شهری است که با اقطاب تداوم یافته است و در آن خور و خواب و خشم و شهوت نیز وجود دارد.
شهری است که با عناصر مادی که در آن پیامبر به سبب رسالت باید مسائل دنیا و آخرت را آموزش دهد، اما با تاکید بیشتر بر آخرت که «الدنیا مزرعه الاخره».
[شنبه 1400-08-22] [ 03:53:00 ب.ظ ]
|